هم‌قافیه با باران

۲۶۰ مطلب با موضوع «اشعار آئینی :: امام حسین (ع) و اربعین حسینی» ثبت شده است

رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالت آن داغدیده را

یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را

آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند
تا تقویت شود دل محنت کشیده را

یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکنندش از دل، خار خلیده را

القصه هرکس به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را

آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟

آیا که غم‌گساری و اندُه‌بری نمود
لیلای داغدیدۀ محنت‌کشیده را

بعد از پسر دل پدر آماج تیغ شد
آتش زدند لانۀ مرغ پریده را

ایرج میرزا

۰ نظر ۰۸ مهر ۹۶ ، ۱۵:۳۵
هم قافیه با باران

بر فرض از دلیل و از اثبات بگذریم
قرآن تویی چگونه از آیات بگذریم؟

روشن ترین دلیل همین اشک جاری است
گیرم که از متون و عبارات بگذریم

ما را نبود تاب تماشا، عجیب نیست
از صفحه های مقتل اگر مات بگذریم

تفصیل بند بند مصیبت نمیکنیم
انگشترت... ، ز شرح اشارات بگذریم

یک خط برای روضه ی گودال کافی است:
زینب چه دید وقت ملاقات؟ بگذریم

ما تیغ غیرتیم که از هرچه بگذریم
از انتقام خون تو هیهات بگذریم

‌سید محمد مهدی شفیعی

۰ نظر ۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۳:۰۶
هم قافیه با باران

ای زلف تو هم هندسه هم شخص مهندس
تاریخ بنا از مژه فرمود مؤسس

ما جز الف قامت تو هیچ نگفتیم
شد دال در این مساله بالای مدرس

زآن سو مگر از لطف، تو بابی بگشایی
صد دست مرا هست ولیکن همه نارس

از بندر صورت به سر زلف تو راهیست
شاید که در آن شب بدمد صبح بنارس

با ماست یکی حلقه که در آن خللی نیست
زلفت ندهد راه به ابلیس موسوس

با ما سخن از مکتب معقول مگویید
اطفال ملولند ز تشویش مدارس

صد مرتبه مردیم و نگشتیم ز اموات
صد موعظه گفتیم و نرفتیم به مجلس

ترتیب دگر یافت چو مسکین، خود شاه است
عباس شود در صف این مرتبه عابس

معنی به تو دارد نظر ای موعظه محض
معذور بدارش چو کند سیر مجالس


محمد سهرابی

۰ نظر ۰۷ تیر ۹۶ ، ۱۴:۰۵
هم قافیه با باران
گرچه در آغوش کشیدم تو را
گریه چنان شد که ندیدم تو را

اکبر و اصغر همگی کوثرند
لیک من تشنه گزیدم تو را

چون به لبت چوب حراجی زدند
آب شدم تا که خریدم تو را

هست خضابم همه خون تا مباد
شرم دهد موی سپیدم تو را

بود نفس در تن و از دست شمر
آه که بیرون نکشیدم تو را

بعد تو من شعله شدم سوختم
آب شدم لیک ندیدم تو را

پاسخ معنی بده زآن لب حسین
دوش صدا کرد شنیدم تو را

محمد سهرابی
۰ نظر ۲۱ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۱
هم قافیه با باران
مظهر انوار ربانی، حسین بن علی
آن که خاک آستانش دردمندان را شفاست

ابر رحمت سایبان قبه پر نور او
روضه اش را از پر و بال ملایک بوریاست

نیست اهل بیت را رنگین تر از وی مصرعی
گر بود بر صدر نه معصوم جای او، بجاست

کور اگر روشن شود در روضه اش نبود عجب
کان حریم خاص مالامال از نور خداست

ز ایران را چون نسازد پاک از گرد گناه؟
شهپر روح الامین جاروب این جنت سراست

زیر سقف آسمان، خاکی که از روی نیاز
می توان مرد از برایش، خاک پاک کربلاست

مدحش از ما عاجزان صائب بود ترک ادب
آن که ممدوح خدا و مصطفی و مرتضاست

صائب تبریزی
۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۳۶
هم قافیه با باران

یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی
جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین

عالمی ظلمت توتوب ، شمعی گَزیر پروانه لر
آشنالَردن ده توتسون فاصله بیگانه لر

خانه ی امنیت و احساندی ماتم خانه لر
گوی دسین درباره سی ، گون به گون بیگانه لر

عالمِ امکان یاتار ، یاتماز حسینین پرچمی
یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی

جان حسین، جانان حسین عالم سنه ، قوربان حسین
یتمیش عاشیق بیر یانا ،تک غریب زینب بیر یانا

بیر یانا عشق حسین انبوه موکب بیر یانا
یدی دریا بیر یانا ، عطشان قالانار بیر یانا

نسل آدم بیر یانا ، یتمیش مقرب بیر یانا
یتمیش عاشق بیر یانا ، تک غملی زینب بیر یانا

دیل دیور وجدان یاتار، یاتماز حسینین پرچمی
یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی(2)

جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین(2)
اشکی یاغدیردی حسین، عباسی آدین تک به تک

گوردیلر جنگ ائتمدی ، گدی دالی شَه بی خبر
واردی بیر شوریله زینبده قوای مشترک

تاحسین جان وردی گوردی پرچمی عباسه تک
سَس گلور وجدان یاتار ، یاتماز حسینین پرچمی

یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی
جان حسین، جانان حسین عالم سنه ، قوربان حسین

عشقیده آری اسارت وار شهادتدن سورا
بوشلادی اوز نهضتین ، زینب او نهضتدن سورا

عزتین سیندیرمادی مردان غیرتدن سورا
باغلادی بیر غاره معجر باشه غارتدن سورا

یعنی گور عنوان یاتار ، یاتماز حسینین پرچمی
یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی

جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین
ای حسینی لر، نه دردوز وار دوا زینبده دیر

نینوا بیر غانلی صحرادیر نوا زینبده دیر
اختیاراتِ تمام اولیا زینبده دیر

عش آند اولسون کلید کربلا زینبده دیر
خیمه سوزان یاتار،یاتماز حسینین پرچمی

یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی
جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین

بو حسینین ده عزیزان پرچمی اوچ رنگیدی
گنبدی اوستونده قرمز یادگار جنگیدی

هم یاشیل اعلان اِدور عباس اونون سرهنگیدی
سن قرا پرچم گوتور بو زینبین فرهنگیدی

سَسله هر بنیان یاتار یاتماز حسینین پرچمی
یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی

جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین
قاره پرچم، قرمزی پرچم، یاشیل پرچم دییر،

جاوداندی کربلا ، خلقه حدیث غم دییر
تک حسینیلر دئمیر، بلکه هامی عالم دئییر

ای مسیحی لر ، بو ذکری عیسی مریم دییر
پایه ی ادیان یاتار یاتماز حسینین پرچمی

یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی
جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین

ولی الله کلامی زنجانی

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۴
هم قافیه با باران

یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید
زیبا و زشت هرچه که بودم مرا خرید

مانند «جُون»قبل مُحَرَم شدم غلام
مانند«عُون» بعد مُحَرَم مرا خرید

هرجا رسید من ولی او را فروختم
هرجا رسید او ولی از دَم مرا خرید

وقتی که عالِمِ دوسه شب گریه اش شدم
ازاینهمه مُرید در عالَم، مرا خرید

ارباب من، به قیمت بالای آن تنور
از شعله های داغ جهنم مرا خرید

ازخویشتن گرفت دلم را به روضه داد
ارباب هم فروخت مرا٬ هم مرا خرید

اوج کریمی است که من را جدا فروخت
آن کس که در معامله دَرهَم مرا خرید

یک عمر پای این سگ بیچاره صبر کرد
تا آخرش به قیمت آدم مرا خرید

مهدی رحیمی

۰ نظر ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۵۸
هم قافیه با باران

اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را
شکست حنجر او خنجر ستمگر را

سرش چو بر سر نی عاشقانه قرآن خواند
ببرد رونق بازارِ هر سخنور را...

دریغ آن‌که ندانست قدر او دشمن!
خزف‌فروش چه داند بهای گوهر را؟

به روز حادثه در گیر و دارِ بود و نبود
خجل نمود تنش لاله‌های پرپر را

چنین شد آن‌که به جز زینبش کسی نشناخت
بلند قامتِ آن خون‌گرفته پیکر را

نشست ـ بار رسالت به‌دوش ـ بر سر خاک
که خون ز دیده ببارد، غمِ برادر را

سرود: بی‌تو اگر چه بسیط دل، تنگ است
ولی مباد که خالی کنیم سنگر را

پیام خون تو را با گلوی زخمی خویش
چنان بلند بخوانم که ابر، تندر را

جواد محقق

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۳۷
هم قافیه با باران

اگر نوکر بسوزد هم درآتش مطمئن هستم
نخواهد سوخت دستش لااقل در بین اعضایش

چه شب هایی که این تن شد کبود ازداغ فرزندت
خودت در روز محشر یاعلی نگذار تنهایش

مهدی رحیمی زمستان

۰ نظر ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۵۸
هم قافیه با باران

کی می توان عروج تورا با زبان سرود؟
با واژه ها نمی شود آتشفشان سرود

خورشید در میانه و ماه و ستاره ها
منظومه ها برای شما کهکشان سرود

گفتم به خاک: لختی از آن ماجرا بگو
سروی ردیف کرد و هزار ارغوان سرود

خورشید سر به صخره زد و بر زمین گریست
روزی که چشم های تورا آسمان سرود

بغضی گرفت راه گلو را؛ رسید اشک
این رودخانه داغ دلم را روان سرود

معصومِ شرحه شرحه، چه مدحی سزای توست؟
«باید شهید بود و تورا خون چکان سرود»

قربان ولیئی

۰ نظر ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۲۷
هم قافیه با باران

می بینمت به روشنی آفتاب ها
قرآن شرحه شرحه ی هر شام خواب ها!

گیجند از تلاطم خون تو رودها
مستند از تلفّظ نامت شراب ها

هرشب، بر این صحیفه ی گسترده تا ابد
سرگرم مشق نام بلندت شهاب ها

آن پرسشی که ظهر عطش بر لبت شکفت
همواره می خروشد و دارد جواب ها

بر روی خاک تب زده از شرم جاری اند
بعد از تو، آبرو که ندارند آب ها

رؤیایشان به کام عطش آب گشتن است
برهم زده ست حلق تو خواب سراب ها

دل ها کتیبه های عطش نامه ی تواند
ناممکن است شعله ی خون در کتاب ها

تنها دو واژه، «خون خداوند»، شرح توست
مستغنی است وصف تو از پیچ و تاب ها

قربان ولیئی

۰ نظر ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۰۸:۲۷
هم قافیه با باران

آفتاب آمده و رنگ و صدا دیدنی است
در پناه ملکوتیم و خدا دیدنی است

خانه ی جان به جهان های فراسو پیوست
لحظه ی وا شدن پنجره ها دیدنی است

خیره در من شده خورشید و تو را می نگرد
سفر ذات تو در آینه ها دیدنی است

بید مجنون به من آهسته چنین می گوید
«وزش شیوه ی شیدایی ما دیدنی است

هردو از دیدن زیبایی خود می لرزیم
تپش تابش این حُسنِ رها دیدنی است»

«بگذر از این کلمات» آینه ها می گویند
دم غنیمت بشمار آینه تا دیدنی است

در دل معبد خاموشی خود می سوزم
در مناجات سکوتم که خدا دیدنی است

قربان ولیئی

۰ نظر ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۰۳
هم قافیه با باران

عطشان ترین حواری تو
باری فرات بود
بر ما ببخش
ـ ما راویان تشنگی خویش ـ
چشمان تو
حقیقت آب حیات بود

قربان ولیئی

۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۲۶
هم قافیه با باران

مرا به شور رساندی، مرا تکان دادی
مسیح من!  که به این روح مرده جان دادی

نه لقمه ی ملکوت و نه جرعه ی لاهوت
گرسنه بودم و تشنه، شراب و نان دادی

ثقیل بود امانت به شانه های زمین
ستون خیمه شدی، خاک را توان دادی

فرازهای فروزان به خاک بخشیدی
اشاره های درخشان به آسمان دادی

به موجِ خون تو وا شد دریچه های شهود
که اذن اوج گرفتن به هر اذان دادی

بهشت، بی تپش، آرام و رام می پژمرد
به خون تازه و روشن به او روان دادی

سفر، شریعۀ خونینِ رفتن و رفتن
به این طریقه به من راه را نشان دادی

قربان ولیئی

۰ نظر ۲۸ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۲۶
هم قافیه با باران

هر قطره ای از خون تو دریای شهود است
خورشید، تماشای تو را چشم گشوده ست

در چنگ نسیم سحری آیه ی نور است
از صورت گلگون تو تا بوسه ربوده ست

ای مصحف آغشته به خون، خون خداوند!
جبریل، قدح نوش نفس های تو بوده ست

این سرخِ فرو ریخته بر دامن مغرب
شعری ست که خورشید برای تو سروده ست

آهی که سحرگاه مناجات کشیدی
گرد از رخ آیینه ی افلاک زدوده ست

امواج مناجات تو موسیقی ذات است
زیباتر از این زمزمه گوشی نشنوده ست

با یاد تو طوفانی و با یاد تو آرام
دریا به یقین محرم اسرار تو بوده ست

قربان ولیئی

۰ نظر ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۲۶
هم قافیه با باران
چگونه شکر کنم رحمت مدام تورا
چه خوانم اینهمه لطف علی‌الدوام تورا
.
تو سفره دار دو دنیایی از ازل ما نیز
مشرّفیم از آن روز، بارِ عام تورا
.
طمع به اطعمه‌ی جنت‌النعیمش نیست
چشیده هرکه گوارایی طعام تورا
.
میان خلق محال است محترم باشد
مگر کسی که نگه داشت احترام تورا
.
دوای غیر تو اصلا به درد ما نخورَد
هزار شکر مریضیم التیام تورا
.
مرا به معرفت اندکم ببخش آقا
به دل ندارم اگر ذره‌ای مرام تو را
.
حسین گفتم و بر لوح سینه‌ام با اشک
دلم شکست نوشتم همینکه نام تورا
.
به این امید سلامت نموده‌ام هرشب
که بشنوم سحری پاسخ سلام تورا
.
فرات بر لب من تا ابد گوارا نیست
از آن زمان که رها کرد تشنه کام تورا
.
عجیب نیست سرت را به نیزه سنگ زدند
غریبی و نشناسد کسی مقام تورا
.
سارا هوشمندی
۰ نظر ۱۴ دی ۹۵ ، ۰۷:۴۱
هم قافیه با باران

کفش ها را به پا کن و برخیز
کوله را روی دوش خود بگذار
جاده چشم انتظار زائرهاست
با دم یا علی قدم بردار

لشکر آخرالزمانی یار
می رود صف به صف به کرب و بلا
معنی عاشقی خلاصه شده
در مسیر نجف به کرب و بلا

هم نفس با فرات باید شد
قطره شو رهسپار دریا شو
همقدم با سکینه و زینب
زائر نور چشم زهرا شو

موج باید شویم و بی آرام
بر دل سنگ صخره باید تاخت
در سپاه حسین جایش نیست
هر که شمر زمانه را نشناخت

در مسیر زیارت مولا
با رباب و سکینه هم قدمی
در سلام ات به او نیابت کن
از شهید مدافع حرمی

تا قیام قیامت آزاد است
هر که افتاده است در بندش
خیل زوار اربعین حسین
شد نوید ظهور فرزندش

سید علیرضا شفیعی

۰ نظر ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۰
هم قافیه با باران

همه از هر کجا باشند از این راه می آیند
به سویت ای امین الله خلق الله می آیند

صف جن و ملک با زائرانت هم قدم هستند
به عشقت از عوالم خیل خاطرخواه می آیند

زمین سرمست راه افتاد و بر ما راه آسان شد
زمین و آسمان با زائرانت راه می آیند

ببین شانه به شانه هم سفید و هم سیاه اینجا
به شوق دیدن تو پا به پا، همراه می آیند

گروهی غرق توصیفند و مست مدح چشمانت
گروهی روضه خوان، با سیل اشک و آه می آیند

به شهرت میرسند و حال و روز شهر بارانی است
پر از بغضند و نم نم تا دم درگاه می آیند

مدار عاشقی سقاست، آغاز طواف از اوست
به سوی آفتاب آنجا به اذن ماه می آیند

قیامت کرده ای، انگار تصویری است از محشر
که دوشادوش هم نزدت گدا و شاه می آیند

نکیر و منکر از من گرچه زهر چشم میگیرند
به لطف گوشه چشمت آخرش کوتاه می آیند

سید محمد مهدی شفیعی

۰ نظر ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۸:۳۰
هم قافیه با باران

اینجا کشیده ایم به شوق تو صف همه
سوی تو عازمیم به شور و شعف همه
ما تشنه ایم، تشنه ی صحرای طف همه
پای پیاده آمده ایم از نجف همه
تاریخ اگرچه فاصله انداخت بین ما
در راه عشق توست همه شور و شین ما

شد سهم ما امانت عشق تو از الست
یعنی که دین ما به تو از روز اول است
پاهای خسته ای که پر از زخم و تاول است
اجمالی از تلاطم شوقی مفصل است
ما زایران کوی تو هستیم از قدیم
با هر قدم به روی خطایی خطی زدیم

این کهکشان که چرخ زنان بر مدار توست
این قطره ها که مقصدشان جویبار توست
این سیل جمعیت که چنین رهسپار توست
از هر نژاد و رنگ و زبان بیقرار توست
هر بیدلی شده ست مسافر به شوق تو
از شرق و غرب آمده زائر به شوق تو

ما از فرات غسل زیارت گرفته ایم
پیش تو در بهشت اقامت گرفته ایم
از چشم تو برات شفاعت گرفته ایم
از خون وضو برای شهادت گرفته ایم
عشق تو را نشان به زمین و زمان دهیم
آخر در این مسیر به پای تو جان دهیم

دارد همیشه شور تو جریان در این مسیر
ما بگذریم یکسره از جان در این مسیر
در یاد ماست پیر جماران در این مسیر
حس میشود حضور شهیدان در این مسیر
ما نایب الزیاره ی خیل شهیدها
نزد تو آمدیم امام امیدها

سید علیرضا شفیعی

۰ نظر ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۷:۳۰
هم قافیه با باران

نوای این دل غمگین نه کم زنای شماست
که تاول دل من بیشتر ز پای شماست

وباز نایب من این دلی که راهی شد
دلی که بی سرو بی پا به کربلای شماست

دلم نه مرز و برات و نه جاده می داند
دلی که برگ عبورش همین دعای شماست

شماکه زائر هرسال کربلا هستید
شماکه دعوتتان از همین صفای شماست

برای ماکه ز دلهایمان جدا ماندیم
همین دلی که دراین جاده پابه پای شماست

دعاکنید که ماهم به سالهای دگر
شویم همنفس جاده ای که جای شماست

مریم عربلو

۰ نظر ۱۱ آذر ۹۵ ، ۲۰:۳۵
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران