وقتی دلم را بی هدف حراج کردم
یعنی که حکمم خشت بوده خاج کردم
یعنی غم تنهایی ام را دوست دارم
حتی خودم را , ازخودم اخراج کردم!
من ساقی شعرم; شعورخلق واداشت
خون جگرازسینه استخراج کردم!
بر ریشه داران، موجها، تخت روانند
خود را رها در سینه ی امواج کردم
حین قمارزندگی, بامعجز عشق
لیلاج ها را یک به یک ,حلاج کردم!
امروز عصای پیری ام را کاشتم چون
خودرا به آنچه داشتم محتاج کردم
هم نا امیدم , هم هنوز امیدوارم!
افسوس حکمم خشت بودو خاج کردم
مجتبی سپید