ای شب امشب چه صفایی داری
تا سحر حال و هوایی داری
دامنت فیض حضور است همه
سینهات محفل نور است همه
اخترانت همه مصباح هدا
نفست زمزمۀ انس خدا
روزها را به شبستان تو رشک
دامنت آمده لبریز ز اشک
خون دل میوۀ نخلستانت
زخم دل گشته گل بستانت
نخلها را به فلک دست دعا
اخترانت همه سرمست دعا
همگان محو جمال ازلی
همه مشتاق مناجات علی
علی آن شعله که در تاب شده
همه شب سوخته و آب شده
آه یک عمر نهان در سینه
شسته از خون جگر آیینه
شهریاری دل شب خانه به دوش
چهره پوشیده و در کوچه خموش
لحظه لحظه غم عالم خورده
تا سحر شام یتیمان برده
رهبر و سید و مولا و امیر
کند از لطف، تواضع به فقیر
ساکن خاک، ولی عرش عظیم
لرزه بر قامتش از اشک یتیم
در سماوات و زمین کارآگاه
همدم کودک و هم صحبت چاه
غلامرضا سازگار