نه بیع فاش شد آخر نه این عیان که به چندم
امید هست ولیکن به درهمی بخرندم
حکایت من و دل داستان روغن و آب است
نه من قبول دلم می شوم نه اوست پسندم
خدا ببندد آن ساعتم ره نفسم را
خدا نکرده اگر دیده را به روی تو بندم
برای عشق تو هر شیوه ای سرودم و گفتم
که گاه صائب تبریز و گه کمال خجندم
شبی است خوش که نگارم نهاده سر به بر من
هزار شکر که خوابیده است بخت بلندم
چه رفت با دل معنی کشید شیوه به سعدی
مشو ملول که من همچنان مسافر هندم ·
محمد سهرابی