بازیچهٔ خود ساختی موی سیاهم را
بردی به هر جا خواستی با خود نگاهم را
در شهر خود من بایزید کوچکی بودم
از من گرفتی خانهام را خانقاهم را
بیآشیانم کردی ای طوفان بیهنگام!
انداختی تنها درخت تکیهگاهم را
حالا در این باران کجا باید بخوابانم
گنجشکهای زخمی بیسرپناهم را؟
من مطمئن بودم تو در خورجین خود داری
هرآنچه امکان دارد از دنیا بخواهم را-
اما تو هم برداشتی ای باد پاییزی!
مثل تمام همسفرهایم کلاهم را
حالا در این طوفان کجا باید بخوابانم
گنجشکها... گنجشکهای بیگناهم را؟
پانته آ صفایی