به کبوتر شده آیا که حسادت بکنی؟
یا به دیوار و دری عرض ارادت بکنی؟!
شده آیا که دلت بسته به زنجیر کنی؟
یا که از دور سلامی به اشارت بکنی؟!
خسته از هرکه و هرچیست به دنیا بروی؟
وارث نور نبی را تو زیارت بکنی؟
از دل تنگ به تنگ آیی و راهی بشوی
خالصانه به حرم رحل اقامت بکنی؟
شده آیا که از این بازی دنیا گذری؟
با دلِ عاشق و شیدات عبادت بکنی؟
یک نفر تا که دخیلی به ضریحش بندد
تو از آزادیت احساس اسارت بکنی؟
سرت افتاده و با پای برهنه بروی
از همه کرده ات ابراز ندامت بکنی؟
جرعه ای آب بنوشی و بگویی به دلت
کاش با آب حرم غسل شهادت بکنی
سر به دیوار گذاری و به شه تکیه کنی
خسته باشی و به این خستگی عادت بکنی
هی بخواهی و میسر نشود دیداری
باز هم سعی کنی باز لجاجت بکنی
با امیدکرمش حاجت دل را ببری
از سر شرم دعا از دل و جانت بکنی
چشم دل را به نگاه حرمش پاک کنی
طلب عشق خدا یا که بصیرت بکنی
تا رسیدی به حرم خانۀ خورشید جهان
توبه ای خالص و از روی درایت بکنی
در زنی منتظر اذن ورودش باشی
شرم از حال بدت یا که جفایت بکنی
وقت برگشتنت از کوی رضا دل نکنی
هی حرم را نگهی باز به حسرت بکنی