اگر چه باز نبینم به خود کنارِ تو را
عزیز می شمرم عشق یادگار تو را
در این خزان جدایی به بوی خاطره ها
شکفته می کنم از نو به دل بهار تو را
زبان شعله به گوشم به بی قراری گفت
حدیث سستی قول تو و قرار تو را
ز من جدا شده یی همچو بوی گل از گل
منی که داده ام از دست اختیار تو را
شدی شراب و شدم مست بوسه ی تو شبی
کنون چه چاره کنم محنت خمار تو را؟
به سینه چون گل عشقت نمی توانم زد
به دیده می شکنم خارِ انتظار تو را
چو بوی گل چه شود گر شبی به بال نسیم
سبک برایم و گیرم ره دیار تو را
همان فریفته سیمین با وفای توأم
اگر چه باز نبینم به خود کنار تو را
سیمین بهبهانی