پنهان شدی که در شب گیسو بجویمت
سرگشته وار، این سو و آن سو بجویمت
در بهت دشت های اساطیر، گم شدی
تا من به تک، به تک، به تکاپو بجویمت
از نثرهای سعدی و جامی بخواهمت
در شعرهای خواجه و خواجو بجویمت
می خواستی چو فاخته بر بام انتظار
بنشینم و به نغمه ی کوکو بجویمت
آه! ای پلنگ بیشه ی تقدیر، تا کجا
از ردّپای زخمی آهو بجویمت؟
ای عشق، ای همیشه ی پنهان روح من
این روزها کدام نهانْ سو بجویمت؟
"دی شیخ با چراغ، همی گشت گرد شهر"
امروز، کو؟ کجاست که از او بجویمت؟
می خواستم چو قیصر و فرمان، به نعره ای
در کوچه های دشنه و چاقو بجویمت
امّا زمان گذشته و دنیا عوض شده ست
حالا مگر ز "جعبه ی جادو" بجویمت
حقّا که "روزگار غریبی ست نازنین"
باید به کنج پرده و پستو بجویمت
یک شب ز فال قهوه بگیرم سراغ تو
فردا که شد به جنبل و جادو بجویمت
آواره ی جهان مجازی شدم، مگر
در ناکجای گوگِل و یاهو بجویمت!.
محمّدرضا روزبه