دلم برگرمی ِ دستِ عروسک باز راضی نیست
شبیه پادشاهی مست ِ پیروزی در این میدان
دلت جز بر زمین افتادن ِ سرباز راضی نیست!
من و ما را جدا از هم نکن آشوب می گیرم
خدا از چشم های تفرقه انداز راضی نیست
از این بی آبرویی ها نمی دانم چه می خواهد ؟
اگر شیطان به این حس ِ جهنم ساز راضی نیست
.
بگیر از تلخی فنجان قهوه چشم هایت را
نگاهم جز به فال خواجه ی شیراز راضی نیست
.
از این نیل نگاهت بگذردیا نگذرد، قلبم
به پیغمبر شدن بی لذت اعجاز راضی نیست
.
بیا با خود دگرگون کن جهانی را که این دنیا
به این اشعار سرد ِ صد من و یک غاز راضی نیست
.
پرنده می شوم اما بدون تو دل تنگم
به این بام بلند و فرصت پرواز راضی نیست
سید مهدی نژادهاشمی