از لب ِ سرخ ِ لبو می ترسم
از قدح ، پیک ، سبو می ترسم
گر تو هم مثل منی ، بی پروا
مرد و مردانه بگو می ترسم!
عمر خود را الکی طی کردم
از نشستن لب جو می ترسم
مادرم بس که به من هی می گفت:
جیز ! داغ است اتو می ترسم
بشکنم آینه ها را یک جا
بنده از ریزش مو می ترسم!
گاه هم در شب تنهایی خویش،
می روم زیر پتو می ترسم
مانده ام تا چه کنم با چپ و راست
به خدا از همه سو می ترسم
مثنوی را که به دقت خواندم
دیدم از نام “کدو” می ترسم!
از خودم ، از تو ، از او می ترسم!
راشدانصاری