برگشت پُر از گریه و یک خانه به هم ریخت
دلتنگیِ صد ساله ی یک شانه به هم ریخت
چرخید به دورش تب یک عمر اسیری
در شعله ی صد خاطره،پروانه به هم ریخت
یک جبهه پُر از بغض لب حوض نشست و
از گریه ی او حوض،صمیمانه به هم ریخت
پا شد ولی از سرفه ی خشکی به زمین خورد
خندید ولی هیبت مردانه به هم ریخت
آهنگ غمش پخش شد و چهره ی یک مرد
در غربت "یاران چه غریبانه"* به هم ریخت..
محمد شریف