فصل بهار آمد و رنگ بهار نیست
اردی جهنم است زمانی که یار نیست
دست نیاز باد به دامان ناز بید
تنها مرا به جانب معشوقه بار نیست
امسال از همیشه ی خود بی ثمرتر است
در باغ من نشانه ای از برگ و بار نیست
هر قاصدی که آمده از راه ناخوش است
هر نامه ای که می رسد از سوی یار نیست
سوسن دمیده است و زبان در گرفته است
نرگس شکفته است و به چشمم خمار نیست
دنیا به جز عذاب چه دارد برای من ؟
شب های تار هست و صدای سه تار نیست
آه ای پرنده گاه قفس را نفس بکش
آخر همیشه راه رهایی فرار نیست
علیرضا بدیع