این روزا با خودم قهرِ قهرم
مثل یه قاتلِ تحتِ پیگرد
وقتى یادش مى افته که مقتول
آخرین لحظه ها گریه مى کرد
این روزا مثل یه مرده ام که
هیچ دستى چشاشُ نبسته!
یا مث بچه ى سرتقى که
گلدونى قیمتى رو شکسته
روزهاى بدِ بدبیارى
هرشب از خوابِ یکى پریدن
خیلیا روو به روم گریه کردن
خیلى آه پشتم کشیدن
پشتْ دستِ یه دنیا نشستم
هیچ برگى رو جارو نکردم
آس دیدم ولى دل ندادم
آس بودم ولى روو نکردم!
آس بودم ولى روو نکردم
آس بودم ولى سر نکردم
دست خیلى گرفتم ولى باز
هیچ دستى رو باور نکردم
دستهاى زیادى رو دیدم
پا به پام اومدن روو به مقصد
خیلیا زیرِ پامُ کشیدن
خیلیا هم ...ولش کن...بماند!
من همونم که واسه رسیدن
جز خودم هیشکىُ پل نکردم
دست دادم ولى بُر نخوردم
دست دادن ولى هول نکردم!
امید روزبه