دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن
من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
دل گرفتهی ما بین و دلگشایی کن
ز روزگار میاموز بی وفایی را
خدای را که دگر ترک بیوفایی کن
شکایتِ شبِ هجران که میتواند گفت
حکایتِ دلِ ما با نیِ کسایی کن
بگو به حضرتِ استاد ما به یاد توایم
تو نیز یادی از آن عهد آشنایی کن
نوای مجلس عشاق نغمهی دل ماست
بیا و با غزل سایه همنوایی کن
هوشنگ ابتهاج